بازگشت پیروزمندانه!! (؟) در هجده سالگی!

سلام... یکسال ازآخرین مطلبی که اینجا نوشتم میگذره اما متاسفانه بلاگفا آرشیوم رو پاک کرده... یک سال گذشته و اتفاقات زیادی افتاده و تغییراتی قطعا رخ داده... که مهمترینش احتمالا کنکور هست... منتظر جوابای انتخاب رشته ام اما احتمالا کنکور 95 مجددا امتحان بدم :) یکسال گذشته و سارای قصه ما یک سال بزرگتر شده و حالا 18 ساله است :) خیلی چیزا براش عوض شدن و بعضی ازآدمهابرای اون آدمای قبلی که میشناخت نیستن :) یکم سر و جمع کردن افکار و نوشتن اینجا بعد از یک سال سخت که نه ولی عوض شده چون نویسنده اینجا عوض شده... احتمالا قویتر و مهربونترشده (یک عددخودشیفته :D) واحتمالا عاقلترنه اینکه قبلا عاقل نبودها (بازم خودشیفته :D) ولی احساس میکنم از سن حدود 16-15 سالگی هر یه رقمی که به سن آدما ضافه میشه همراهش یک رقم تفکرات و رفتارش بزرگ میشه :) (شما با خودتون: خیلی بزرگی الان :D) سفر سال گذشته که نوشتم به خیر و خوشی گذشت و ما امسال هم به سفر رفتیم با همون همسفرهای سال قبل که البته پارسال رفیق نیمه راه شدن و وسط راه برای دایی کار یپیش اومد و مجبور شدن برگردن اما امسال شب و روز را باهم سپری می کردیم و باهم شاد میشدیم با هم غمگین و خاطرات قشنگی رو باهم ثبت کردیم و یکبار هم منو دختردایی دعوا کردیم :P که چقدر الکی بود و من همینجا بهش میگم که متاسفم :P و حالا بهش میخندم و سعی میکنم یادآوریش نکنم...

 

+ و من هنوز همانم سارای سه نقطه... :)))

 

+اهههم اهممم... اینجانب یک عدد خانم 18 ساله میباشم که به کلاس رانندگی میروم و قرار است در آینده نزدیک Driving licence بگیرم بلههههه

 

+ نمیدونم کسی اینجا هست یا نه... وبلاگستان خیلی سوت و کور شده... امیدوارم بتونم زین پس بنویسم :)

 

+کاملا مشخصه من 18 رودوستدارم نه؟ :D

 

+دوستی رو بعد از 9 سال از سال چهارم دبستان دیدمش...خانم خوشگلی شده بود یکی دو ساعتی رو باهم بودیم و گفتیم و شنیدیم و خندیدیم...

 

+هات اسپات گوشی مامان رو روشن کردم وبا وای فای کانکشن لپ تاپ به اینترنت وصل شدم... اینترنت خونه مشکل داره همچین آدم اهمیت دهنده به تکنولوژی ای هستم

 

+الهام جان لپتاپ منم Asus هست فکرنکن فقط خودت Asus داری تازه ویندوز منم8  به این میگن پز و بلاگی البته صرفاجهت شوخی...

 

+این دیگه چه مدلشه روی  لینک وبلاگمو میزنم باز نمیشه پنجره مدیریت به راحتی بازمیشه... بلاگفااااا...

 

+وبلاگای شما هم باز نمیشه

 

بعد نوشت: آرشیو در کمال ناباوری برگشته

خاطرات سارگل...